مالک رضایی ✍
“مهر و مدرسه؛ از زمزمه محبت تا استیلای ثروت”
✍ کمتر کسی با دیدن اول مهر، هوای خیال و خاطرههایی را نمیکند که تاثیر آن، برای همیشه به لطافت نسیم و نرمی باران در روح و روانش جاری است. خیال آن جمع و آن شمع در ذهن هرکسی چنان زیباست که هر کو نکند فهمی، زان کلک خیالانگیز، نقشش به حرام، ار خود، صورتگر چین باشد.
✍ گذر زمان هرکدام از آن جمع را به سویی میبرد و هرکدام از آن شمع را در جایی میخاموشاند. بر رفتگانش، طلب مغفرت و بر ماندگانش سلام و سلامت باد. هر کجایند، خدایا به سلامت دارش…
✍ پنجاهواندی سال پیش، دبستانی در محلهای قدیمی از شهری کوچک و پرعاطفه، اولین مدرسهام بود. گاهی در عالم خیال، کلاسهای خوش نقشونگار آن را، به تماشا مینشینم. با زمزمه محبتی که معلمش در گوشم خوانده؛ هنوز هم طفل گریزپای دلم به دنبال در و دیوار آن است. آنجا کوی لیلی من است.
✍ پدران ما با زندگی و معیشت ساده خود، دارای این بخت بلند بودند که فرزندانشان را جهت تحصیل به کلاسهایی روانه کنند که در آنها، امکانات آموزشی برای همه به یک اندازه فراهم بود.
✍ تابلوی تمایزبخش غیرانتفاعی و دولتی، آنها را از هم جدا نکرده بود و در و دیوارشان رنگ ثروت و فقر نگرفته بود. فقیر و غنی و شهری و روستایی، همه در یک کلاس جمع بودند و شمع معلم برای همه یکسان میسوخت. آنها با تلاش خود، قادر به رقابت علمی و برابر با مرفهترین بخش از جوانان جامعه بودند.
✍ شگفتا فرزندانشان که ما باشیم، فاقد چنین بخت و اقبالی در مورد فرزندان خود هستیم. نه که فرزندانمان استعدادی کمتر از ما دارند، نه.
بلکه سیستم آموزشی این بخت را از آنها گرفته و به دیگران داده است. این دیگران ۱۰درصد جامعه هم نیستند؛ اما گویی از فضایی دیگرند.
✍ آیا هیچ فکر کردهایم که جوانان و فرزندان خود را با معیار ثروت و طبقات اجتماعی کاملا ازهم جدا کردهایم و آسیبی جدی بر همبستگی ملی و اجتماعی خود زدهایم؟
✍ فاش میگویم از قانونی که حکم بر شکلگیری مدارس غیرانتفاعی در کشورمان داد، سخت ناراضیام.
✍ میگویند که تشکیل و راهاندازی آن مدارس، با این انگیزه انجام گرفت که سرمایههای مردمی در پیشبرد اهداف آموزشی بهکار گرفته شود. صد افسوس که چنین نشد و هیچکس حساب سود را از سرمایه جدا نکرد. باید از اول میدانستیم که سرمایه از قاعده “سود” تبعیت خواهد کرد.
✍ صاحبان ثروت از این رهگذر هم سهم بیشتری برای خود طلب کردند و موهبت علم برای کسانی که قدرت خرید بیشتری داشتند، به مانند هر کالای دیگری فروخته شد. قیمت علم را نه ذهنهای طالب آن، بلکه قدرت پرداخت والدینشان تعیین کرد و موضوع معروف انشاء هم که “علم بهتر است یا ثروت؟” پاسخ عریان و بیرحمانهای یافت: “علم، هم قابل خرید با ثروت است”.
✍ تفکیک فرزندان کشور در مدارس دولتی و غیرانتفاعی با معیار ثروت، بس نبود که گاهی طرحهای تبعیضآمیزی مانند خرید خدمت سربازی و… را هم برآن افزودیم.
✍ فراتراز طرح دردمندانه موضوع، به نهادینه شدن فرهنگی که با تمام آرمانها و ایدههای اخلاقی و دینی ما فاقد سازگاری است؛ چه پاسخی داریم؟
✍ درقبال رسمیت یافتن فرهنگی که حضرت امیر(ع) دوست خود میثم خرمافروش را از آن برحذرداشت و تاکید فرمود که در هم بفروش و بندگان الهی را از هم متمایز مکن، چه پاسخی داریم؟
✍ مگر نه این است که در سیستم آموزشی ما، افراد جامعه به دوبخش پردرآمد و کمدرآمد تقسیم شدهاند و بهرهمندی از آموزشی با کیفیت بالاتر، فقط حق طبیعی آنانی گشته که قدرت پرداخت بیشتری دارند؟
✍ نهادینه ساختن این ذهنیت در میان بخش کثیری از جوانان که محکومیت خود را به یک رقابت نابرابر با اقلیتی از جوانان هموطن به رسمیت بشناسند، آزاردهنده نیست؟! اقلیتی که ذهنشان، مرتبا به مدد ثروت و دورههای ویژه آموزشی در مدارس خاص، فربه میشود و باد میکند!
✍ به لحظهای بیندیشید که آنها، همزمان با ساعت آغاز رسمی غول کنکور، دست به قلم و پاسخنامه میبرند تا سرنوشت آتی خود را بر آن رقم زنند. نتایج اینگونه رقابتها، روشنتر از آن است که من و شما نتوانیم آن را پیشبینی کنیم.
✍ رشد سنی فرزندان جامعه در چنین فضای ذهنی و زندگی، بههیچوجه پیامد دوستی و همبستگی میان آنان نخواهد داشت. ما بهدست خود فاصلۀ عمیقی میان آنها ایجاد کردهایم و حتی امکان همکلاس شدن و کنار هم نشستن را هم از آنها سلب کردهایم. ما آنها را کاملا به هم بیگانه کردهایم.
✍ با تداوم چنین برنامههایی که برآمده از اذهان تکنوکراتنما و برجعاجنشین کشور است؛ بخش وسیعی از استعدادهای ما از رشد طبیعی خود بازخواهند ماند.
✍ اکنون برمرگ این استعدادها کسی نمیگرید. چراکه استعدادها فاقد قبر و گورستان است و نالههای ما فقط در قبر و گورستان است؛ اما بالاخره خواهیم گریست.
فعلا بگذار به هذیان تو طفلانه بخندند…
مالک رضایی
نوش دارو بعد از مرگ سهراب و قلم فرسایی!